سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدگاه

چند وقت پیش سعادت همراهی با رییس در یه سفر یک روزه به تهران نصیبم شد...
سفر جالبی بود
تو مسیر برای استراحت کنار یه مجتمع تجاری  فرهنگی بین راهی توقف داشتیم ، ساعت 2 بامداد بود عده ی کمی اونجا بودن... چندتا دختر فروشنده بیکار و منتظر نشسته بودن...
با همه ی ادعای مثبت اندیشی!  احساس خوبی در مورد دختری که اون موقع شب تو اون محیط کار میکنه نداشتم...
دیگه داشتیم میرفتیم که رییس دیدگاه خودشُ اینطوری بیان کرد : می بینی چه زمونه ای شده یه دختر  برای پاک  بودن  مجبوره تا این موقع شب اینجا کار کنه و زحمت بکشه....

از ذهنیت و قضاوت عجولانه ای  که داشتم  کلی شرمنده شدم

 



کلمات کلیدی :

دوباره...

گاهی چند خط نوشته کلیشه ای تکراری میتونه امیدوار نگه ت داره که بازم بتونی بنویسی...

همین یه سطر ، شاید شروعی دوباره باشه برای نوشتن.

 



کلمات کلیدی :
   1   2      >